پنجره اتاقم ساعت 7:15 در حالی که دارم خودمو توی آهنگ tonight حل میکنم:)
پنجره اتاقم ساعت 7:15 در حالی که دارم خودمو توی آهنگ tonight حل میکنم:)
چقدر خوشگله *0*
پ ن : دارم ب این فک میکنم ک شبا اگ نورِ ماه از لای برگای اون درخت فرار میکرد و ب اتاقت میرسید چق میتونست جذاب بشه ")
عهههه فرستتت
^^3>
پنجره منم نزدیک ب تختمه
اما کلش ماته :"""
و فق ی تیکه کوچیکش ب بیرون دسترسی داره که اون هم همش ساختمونه -0-
قبلا کوه و اینا بود ولی الان ی ساختمونه خیلی بلند ساختن که کل ذوقمو کور کرده :"
چه خوب که آفتاب از پنرجت معلومه پنجره من همیشه نور رو به اون سمت اتاق هدایت میکنه:""
آهنگ تونایت:"""""
چ قشنگ0-0
سلام علیکم#-#
آشنا شیم؟-.-
من ناری ام8-8
و شوما؟
اوه نه اصلا توی فازِ این چیزا نیسم بیب ^^
جیخخخخخخ من عاشقه حیاطمممممممممممم چ خوبههههههههه
مثلا فکر کن بعضی وقتا که بارون میاد و...
لنتی!
آفتاب هم که خودش به تنهایی گویای همه چیزه...
*به منم از این پنجره های کیوت
اوه^-^
من عاشخ موچی ام.-.
مواژب باش یوخ نخولمت.-.
کوشولو بیانم-_-
خب دقیقا بخاطر همین دارم میگم قشنگه!!
چیزای کوچیکی که حس خیلی خوب و بزرگی بهت هدیه میدن...
رویایی زمانی رویایی بحساب میاد که واقعا انگار از داخل خودت بیرون اومدن نه چیزی که بقیه مردم بهش به اون دید نگاه میکنن
چقدر رویایی :)
*میرود که در کتاب قصه های همیشگی خود غرق شود*
چقدر قشنگ ماماااان
اوه0-0
اسونه
خمیرش فک کنم ارد برنج داشت با اب و شکر فک کنم-.-
بعد رو گاز میزاری وقتی خودشو یکم گرفت تو یه سینی پهنش میکنی میزاری تو یخچال
بعد توش هرچی دلت میخاد میزاری و گردش میکنی#-#
همین
چقدر قشنگ!*-*
همه جای دنیا بارون میاد به غیر از اینجا ها :(
گزینه یک.. XD
بخدا حدس میزدم مامان گفتنم اینجوری هم برداشت بشه XD
چشم XD
موچیا داری سیصد تایی میشی *-*/
زیباست ...
چه زیبا *-*
بزار نور بپاشه تو اتاقت کیفشو ببر👌
کاوایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی TT
عاه..دلم خواس :(
چقده خوبه...
پنجره من بزرگه اما رو به ی دیوار سیمانی باز میشه اصلا رو مخ-__-
خیلی قشنگه*---* من عاشق این موقع هام='>>>
سلام به شکوفه گیلاس^^حال و احوال؟؟
داستانم رو الان برات میزارم، بخونش تا شب هرجاش رو که خواستی درست کن و عوض کن و شب که اومدم بفرستش برام^^
سلام بر شکوفه گیلاس*-*
خوندیش؟؟ نظرت چیه؟؟
میخوام یکی دیگه هم بیارم تو تیم سه تایی روی پروژه رمان فعالیت کنیم^^
ولی معلوم نیست کجاست فعلا که ببینم قبول میکنه یا نه:(
نشسته ام به بلاگت نگاه میکنم
لب تابم آه میکشدXD
موچی نمیای امشب نه؟؟
ممنونم توو خوبی؟
داشتم نگرانت میشدم دخترر:(
خدارو شکر که اومدی*-*
اوره به پروانه هم گفتم بیاد*-*
خدارا صد هزار مرتبه شکر^^
اشکال نداره بابا*-*
برو بخون من منتظرتم^^
اومدی بهم ندا بده نظرت رو بگو
تو صندوق بیان اپلود کن بفرست نمیشه اون طوری؟
رمز پیکو فایل خودم رو بدم بت؟؟
چرا؟؟
با لبتابی؟
یه چیز زرد اون بالا هست برای ویرایش
اگه نمیتونی بیا گفتینوم، تا برات متن رو کپی پیست کنم
اها اره کلا موقع تایپ زیاد اشتباه مینویسم*-*
من از 3سالگی میخوندم و از 5سالگی مینوشتم بخاطر همین زیاد موقع نوشتن دقت نمیکنم به املاها:(
باشه الان میخونمش*-*
راستی تا میرم بخونمش به اینم فکر کن
میگم کاش یه جایی یا تو گفتینو یا اگه جای دیگه ای مثل اون میشناسی اونجا، یه گروه سه نفری بزنیم با پروانه اونجاهمه چیز رو هماهنگ کنیم
بعد اینکه امتحان ریاضیت چی شد؟
باش بگم اون بزنه؟؟
اصلا دوست داری اینجوری یا خودم جدا جدا در ارتباط باشم اوکی؟
چی شد خوب بود؟؟
تو مهمی شکوفه گلاس من:(
انگار ناراحت شدی گفتم اون بیاد:(
چرا یهو رفتی تو خودت؟:(
دمت گرم بهترین ویراستار دنیا*-*
رفتی:(
ناراحت شدی نه؟
جان من ناراحت نباش:( من دلم میگیره ناراحت بشی ها
اها خوبه^^
بخدا شدی:(
بگو ب جان فاطمه نشدم#_#
کامل نگفتی ها!کامل بگوش گفتی به جا باید بگی به جان#_#
من خیلی مارمولکم😂🤦🏻♀️
دیگه چه خبر؟باورت میشه از اون شبی که بالا اوردم هنوز سر درد دارم؟
بهت حسودی میکنم شکوفه گیلاس#_#
پنجره اتاق من رو به حیاط خلوت و نورگیر باز میشه:/
یه راهرو ده متری هم بین اتاقا و حال داریم که اصلا اجازه عوض شدن هوا به اتاقم نمیده
به جای به جان فاطمه
نوشتی به جا فاطمه
درستش رو بنویس وگرنه اینجوری حس میکنم میخوای دورم بزنی
اره احساس میکنم میخوام بمیرم:(
مال منم اینجوری:/خیلی دوست داشتم صبا پاشم پنجره رو باز کنم هوای تازه بیاد خواب از سرم بپره:)
باوشه تسلیم
ولی هنوزم میگم از یه چیزی یهو ناراحت شدی:(
اره😂
اوهوم:(حس میکنم یه چیزی تو سرمه:/
باشه خر شدم(ناراحتی هنوزم)
اره:(
از اون شب از شدت درد نتونستم هیچ کاری بکنم
اگه یه وقت مردم از شدت درد، رمان رو تموم کن🙂
باشه نزن منو
دیگه مردن هم یه اتفاقه که ممکنه برا هر ادمی بیفته:)
بیخیال هر روز دارن این همه ادم میمیرن:(
این چیزا مال دورانی بود که همه هر روز خوشحال و شاد زندگی تکراریمون رو میکردیم
امروز باید حواست به همه چیز باشه چون ممکنه اخرین روز زندگیت باشه:)
خلاصه که دیدی ازم خبری نیومد یه فاتحه برام بخون و رمان رو بنویس^^
صد سال زیاده بابا میبرن میزارنموم خانه سالمندان باید با پیرمردا سر کنیم:\
باشه ولی خب مردن چیزیه که ممکنه اتفاق بیفته:)
دوروز دیگه با دندون مصنوعیات افتادی دنبال یه پیرمرد که بهت پیشنهاد رفاقت داده میبینمت😂✋🏻
من یه جا تدریس میکنم، یکی از شاگردام کلاس هفتم بود چند وقت پیش سکته قلبی کرد مزد:)هیچی هیچ وقت زود یا دیر نیست
همه چیز به موقشه
اره منم اون وقت اصام رو میندازم دور گردنت نگهت میدارم#_#
اره:(
راجب چیزای خوب حرف بزنیم
هنوزم نمیخوای رمانت رو شروع کنی؟؟
اهنگ tonight از کی؟