امروز..

روزیه که وب رو با ذوق و شوق زدم=)

من از بچگی آرزو داشتم وب داشته باشم..کاملا یادمه و حتی یادمه توی کلاس سوم وقتی گفتن میخوای در آینده چه کاره بشی گفتم میخوام وبلاگ آشپزی داشته باشم:")

وقتی با بیان آشنا شدم یه سال پیش، مدت ها توی وب های مختلف میگشتم..وب یومیکو،آیامه،مائو،مارین و خیلی های دیگتون:)

تا اینکه بالاخره با بدبختی اکانت ساختم و وارد بیان شدم=)

به سختی این قالبی رو که الان میبینید رو با کمک دوستم درست کردم..چقدر خون دل خوردم برا قالبش:")

کم کم شروع کردم به وب نویسی..اولاش خیلی وسواس داشتم توی نوشتن ولی بعد عادت کردم و البته باید بگم نوشتنم پیشرفت محسوسی کرد!

وبای جدید پیدا کردم..دوستای جدید..صفحه چت با هم درست کردیم‌‌..ساعتها حرف زدیم و رول نوشتیم و لحظات قشنگ قشنگ توی وبامون به یادگار گذاشتیم لحظاتی که از یاد هیچ کدوممون نمیرن

توی امر قالب درست کردن حرفه ای شدم..با همه گرم میگرفتم..همش فکرم بیان و نوشتن بود..و تمام لحظات این وبلاگ رو ساختم:)بعضی هاشون با شادی بعضی هاشون با غم

همتون رو با بلو اند گری و گیفام خفه کردم و همه این لحظات رو توی این یه سال ساختم و دووم آوردم!

آدم های زیادی رفتن و اومدن و من موندم و الان...وب یه ساله میشه.

نمیدونم زود گذشت یا نه..ولی حداقل در طول این یه سال خوش گذشت و زندگیم قابل تحمل تر شد البته دردهایی که بهم متحمل کرد نباید فراموش کنیم..ولی خوب بود..زیبا بود=)♡

ولی میدونی..سوالی که از خودم میپرسم اینه که

"به هدف اولیه ای که موقع وب زدن داشتی، رسیدی؟:)"