xاین پست نقد انیمه یا معرفی انیمه سایلنت ویس نیست فقط درواقع نظریات شخصی من هست:)میتونید بخونیدش اگه دوست داشتید..همچنین کسایی که این انیمه رو ندیدن لطفا چون اسپویل داره نخونید بقیش رو^^و همچنین اگه حوصله خوندن این همه رو ندارید فقط میتونید به قسمت نتیجه برید:)x

اول از همه اینو پلی کنیدD:

میدونید..از نظرم انیمه از جای خیلی خاص و البته خوبی شروع میشه!جایی که ایشیدا میخواد خودکشی کنه و اون درون خاطراتش غرق میشه..و میره درون خاطراتش..راستش فکر میکنم تنها دلیلی که ایشیدا خودکشی نکرد خاطرات و گذشتش بود..میدونید بعضی وقتا فقط به خاطر خاطرات هست که زندگی رو ادامه میدی!

و گذشته ایشیدا..اذیت و آزار نیشیمیا دختر کم شنوا و باقی ماجرا..نمیدونم وقتی داشتید انیمه رو میدیدید متوجه شدید اینو یا نه!ولی..تنها دلیلی که ایشیدا شروع به اذیت و آزار نیشیما کرد دوستاش بودن!اون شروع کرد به اذیت کردنش چون دوستاش از دستش خسته شده بودن و مجبور بودن جور نیشیمیا رو چون ناشنوا بود بکشن!

یکی از چیزهای دیگه ای که قابل توجه هست لبخند زدن و هیچی نگفتن نیشیمیا نسبت به آزار و اذیت هاست..اون احساس عذاب وجدان داره راستش اگه منم بودم همین حسو داشتم فکر میکردم همه چیز تقصیر منه..و البته که توی دنیای واقعی این حس رو تجربه کردم..این حس که اضافه ای..گند میزنی به کارا و فقط یه موجود بیهوده ای که فقط باید بمیری!

و ما در نهایت این اذیت و آزارها میبینیم که ایشیدا طرد میشه..ایشیدا به خاطر دوستاش دست به آزار و اذیت زد و حالا چه اتفاقی افتاد؟!اونا به خاطر ازار و اذیت های ایشیدا اونو طرد کردن..مثل این میمونه برای یه نفر هر کاری انجام بدی و اون به خاطر کارات ترکت کنه..تلخه!خیلی تلخه..

و ما بزرگ شدن ایشیدا رو میبینیم..این که کم کم نسبت به همه بدبین شد و در واقع تمام آدم ها رو از زندگیش با برچسب گذاشتن روی صورتشون حذف کرد..در واقع اون ترک شد و بعد یک آدم درونگرا شد کسی که با هیچ کس حرف نمیزنه کسی که هیچ دوستی نداره و کسی که آسیب دیدس یه طورایی اون بعد از این اتفاقات نمیخواست به کسی نزدیک بشه و تنهایی رو ترجیح میداد..

و بعد ایشیدا میره پیش نیشیمیا تا ازش عذرخواهی کنه در واقع از نظرم اون میخواست خودشو از عذاب وجدانش به خاطر کارهایی که انجام داده بود حلاص کنه و بعد به راحتی خودکشی کنه..ولی بعد دیگه نخواست خودکشی کنه و به خاطر نیشیمیا ادامه داد زندگیشو..راستش این حرکت ایشیدا رو هم درک میکنم ادامه زندگی به خاطر کسی یا کسانی که آدم مهم میدونتشون..و واقعا میگم که نقش این آدما خیلی مهمه!خیلی خیلی

میگذره و ما کمی با بقیه نقش های انیمه آشنا میشیم(از نظرم مهارت خیلی خاصی داره کارگردان انیمه..حتی چیزهای کسل کننده رو خیلی خوب نشون میده)و کم کم دوست های قدیمی کنار هم برمیگردن..مثل نبش قبر کردن!کاری که توی دبستان انجام ندادن و نیمه کاره گذاشتن حالا دارن تکمیل میکنن

و میرسیم به جایی که نیشیمیا سعی میکنه به ایشیدا بگه دوسش داره ولی موفق نمیشه راستش جز احساساتی ترین قسمت انیمه بود و قشنگ مشکلات یه فرد ناشنوا رو ما حس میکنیم..دردناکه که کلماتت رو مخصوصا کلماتی به اون مهمی که بیان کردنشون سخته رو کسی متوجه نشه..منم مثل نیشیمیا اگه بودم افسرده میشدم و حالم بد میشد..

و از چیزهای دیگه ای که باید اشاره کنم نقش یوزورو خواهر نیشیمیا است..اون واقعا به خواهرش اهمیت میداد و خوب این تحسین کنندست!اون داشت تمام تلاششو میکرد..اون تمام تلاششو برای حفاظت از خواهرش میکرد..دلم یدونه از این خواهرا میخواد(":هعی..

و خوب همه این دوستها..ساهارا..اوئنو..کاوایی و نیشیمیا و ایشیدا و بقیه با هم خوش میگذرونن اونها میرن به شهر بازی و یه جایی ایشیدا میگه وای من واقعا دوست دارم؟من واقعا دارم از زندگی لذت میبرم؟
میدونید چرا ایشیدا چنین حسی داشت؟چون اون مدت زمان خیلی زیادی چیزی رو حس نمیکرد و در واقع زندگی نمیکرد!و الان داشت تازه زندگی میکرد طعم خوشبختی رو میچشید..

و بعد از همه ی این ها چی میشه؟!روی پل اتفاقات مهمی میفته(نمیدونم چرا این تیکه اش رو قبلا یادم رفته بود و بعد از اینکه دیدمش به یادآوردمش-__-)و اونها نبش قبر میکنن..نبش قبر میکنن از خاطرات گذشته..هر کسی نظر خودشو میده و ایشیدا از همه اینا خسته میشه و میگه بس کنید و حقیقت هر کدوم از آدمهای اونجا رو میگه..در واقع روی بدبین ایشیدا نمایان میشه..راستش خودم خیلی وقتا این روی ام نمایان شده..این که حرفات نیش دار میشه..همه چیز رو بد میبینی..و خوب ایشیدا رو درک میکنم منم توی شرایط خاص اینطوری میشم یه آدم بدبین که همه چیز و همه کس رو بد میبینه!
و درنهایت بعد از این اتفاق ایشیدا عذاب وجدانش رو مخفی میکنه و خودش رو با بیرون رفتن با نیشیمیا سرگرم میکنه:)

و بعد ما نیشیمیا و ایشیدا رو توی جشن میبینیم..میدونید من اولش نفهمیدم چرا اینقدر نیشیمیا داره مهربونی میکنه ولی بعد با خودکشیش کاملا همه چیز معلوم شد!نیشیمیا میخواست با ایشیدا خوش بگذرونه..به اون محبت کنه و عذاب وجدان ایشیدا رو برطرف کنه و بعد راحت خودکشی کنه و زندگیشو به اتمام برسونه:)پایانه دراماتیکیه نه؟

و بالاخره سکانسی که نیشیمیا میخواد خودکشی کنه..به شخصه وقتی ایشیدا روی پس زمینه حرف میزد در حالی که دست نیشیمیا رو گرفته بود اشکم در اومد(":این..هم رمانتیک بود هم غم انگیز و هم تلخ..(البته خیلی خوب این سکانس کشیده شده بود..مثلا وقتی پرده کنار رفت و نیشیمیا نبود خیلی به جو داستان کمک کرد)حرفای ایشیدا در واقع حرف هایی هستن که ما توی سختی ها میزنیم..قول و قرارهایی که با خدا میزاریم..این که از فردا دختر خوبی میشم..از فردا این کارو میکنم..و من به این نشونه میزارم اینها رو که ایشیدا با تمام وجودش میخواست نیشیمیا رو نجات بده چون عاشقش بود:)و در اون لحظه سرنوشت ساز خاطرات ایشیدا و کارهایی که نکرده رو به یاد میاره..این که از نیشیمیا عذر خواهی نکرده(":و یه عذاب وجدان درونی..در واقع تصور کنید میخواید بمیرید و توی اون لحظه های آخر به تمام حسرت هات فکر میکنی..کارهایی که نکردی..در واقع اینا افکاری بودن که از ذهن ایشیدا اون موقع گذشتن..

و بعد از همه ی این ماجراها تلاش های نیشیمیا رو میبینیم..ما این همه مدت تلاش های ایشیدا رو دیدیم برای درست کردن اوضاع و حالا نوبت نیشیمیاست:))
و بعد اون شب روی پل ملاقات ایشیدا و نیشیمیا..اونجا ایشیدا اعتراف میکنه و همچنین عذرخواهی میکنه..اون درواقع بعد از این همه مدت که نسبت به همه چیز چشماشو بسته چشماشو باز میکنه و با حقیقت خودشو روبرو میکنه..
و بالاخره همه توی جشن آخر به تمام چیزی که بودن اعتراف کردن و درواقع همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد:))

در مورد موسیقی پس زمینه باید بگم که فوق العاده بود!توی مکانهای کاملا خوب میبود توی انیمه و قشنگ حس حال سکانس رو میرسوند:)یه جاهایی موسیقی پس زمینه انگار صداش از ته چاه میومد و کم کم صداش واضح تر شد..این در واقع داشت به احساسات نیشیمیا اشاره میکرد که کم کم واضح تر میشدن و نشون داده میشدن..
و یه چیز دیگه!راستش..من فکر نمیکنم صدای کسی که ناشنواست و سعی در حرف زدن داره اینطوری باشه:/یا شایدم من ندیدم همچنین کسی!از نظرم میتونستن صدای نیشیمیا رو اینقدر آزار دهنده نسازن..نمیدونم..

نتیجه:
راستش این انیمه در مورد ارزش زندگیه..و همچنین داره به ارزش آدمها توی زندگی اشاره میکنه و همچنین گذشته ما آدمها اشاره میکنه و اثرش روی زندگی ما!همین دعواهای مدرسه ای چه اثری روی زندگی همه ی افراد داستان گذاشت..
و اینکه ناامید شدن و امیدوار شدن انسانها نسبت به زندگی..ما دیدیم نیشیمیا و ایشیدا هر کدوم ناامید بودن از ادامه زندگی و بعد با همدیگه زندگیشون رو ادامه دادن و یکی از دلایلش دوست داشتن خودشون بود!اونها در اوایل داستان از خودشون..از وجودشون متنفر بودن و خودشونو مقصر میدونستن ولی بعد ورق برگشت و اونها با کمک کردن به همدیگه باعث شدن که خودشونو دوست داشته باشن:)

+شاید این پست خسته کننده باشه براتون و شاید خیلی هاتون حتی کامل نخونده باشینش ولی من واقعا این پستمو دوست دارم!چرا؟چون خیلی روش وقت گذاشتم و همچنین با دل و جون نوشتمش:)