دلم میخواد داد بزنم..
و فرار کنم..
از همه چیز هایی که داره دور و برم رخ میده..
فریاد بکشم با چشمای اشک بارم فرار کنم از این میله هایی که گیرم انداختن..
فقط دوستدارم از همه چیز فرار کنم تا آسودگی داشته باشم..
آسودگی بهش نیاز دارم تا همه چیز رو درک کنم بتونم باهاش کنار بیام و همه چیزو درست کنم..
فقط به یکم فرصت نیاز دارم که کسی بهم نمیدتش..
سخته همه چیز و انگار که زندگیم روی دور تند گذاشتن و همه چیز به سرعت میگذره قبل از این که ضربه اولی رو بفهمم از کجا خوردم ضربه های بعدی هم بهم وارد میشه..
مرخصی چندماهه میخوام بگیرم و برم کمی استراحت کنم..افکارم رو جمع و جور کنم و بفهم دارم چیکار میکنم توی زندگیم؟
واقعا دارم چیکار میکنم؟


+میدونی حوصله جواب دادن بهتون رو ندارم..میدونم که با کامنتاتون بهم امید میدین و میگین میگذره اما الان نمیخوام به حرف های دیگران گوش بدم نمیخوام نصحیت های دیگرانو بشنوم و کمی خسته تر از اینم که کامنتاتونو جواب بدم پس میبندم کامنتا رو
پست قبلیمم پاک کردم..نیازی به اون پست نمیدیدم