صدا..خارج شدن کلمه از دهن..حرف زد..میکروفون..
آرزویی کوچیک که از بچگی توی ذهنم جاخوش کرده..
شاید شاید باید بزارم تا توی گوشه ذهنم خاک بخوره..
نه!باید به یاد بیارمش باید پرورشش بدم من میخواستم بهش برسم مگه نه؟
نباید دوباره فراموشش کنم و به فراموشی بسپرمش
آره من میخواستم بهش برسم..
آرزوم چی بود؟به یاد بیارش..من توی بچگی با دیدن انیمیشن با خودم چی میگفتم؟به یادش آوردم میگفتم وای چقد جالبه دوبله کردن..من میخواستم دوبلور بشم..کسی که روی انیمیشن ها حرف میزنه و به شخصیت ها جون میبخشه..دوبلوره که تمام اتفاقات شخصیت رو از سر میگذرونه و همشون رو با چشمانش میبینه..
علاقه من به تقلید کردن صدای شخصیتا..آره من از بچگی رویای جون بخشیدن به شخصیتا رو داشتم کسی که با شخصیتای دوبعدی زندگی میکنه..من همین الان هم با اونها زندگی میکنم!
من باید این آرزو رو پرورش بدم و بهش برسم..نباید دوباره به فراموشی بسپرمش..
اما من سردرگمم ..هنوز راه رسیدن به آرزوم رو پیدا نکردم..
اما من دارم آرزوهای جدیدی رو دنبال میکنم..نمیدونم نمیدونم کدوم یکی از آرزوهام رو دنبال کنم..کدوم اشتیاه هستن؟کدوم درسته؟با کدومشون میتونم به ایده آل های خودم برسم؟
من باید چه راهی رو انتخاب کنم؟هنوز سردرگمم..