هر سال تابستون من یه ورزش جدید رو تجربه میکردم و تهش این میشد که سال آیندش میرفتم یه کلاس ورزش دیگه:/هیچ وقت نمیتونستم یه ورزش رو ادامه بدم:/
تابستون دو سال پیش به پیشنهاد مامانم رفتم به کلاس شنا..اوایل فقط به زور بود بعدش یکم هیجان داشتم چون اونجا با بچه های کلاس خوش میگذشت*-*(نکته قابل ذکر اینه که همشون اونجا ازم کوچیکتر بودنXD)بعد دیگه وابسته شنا شدم عاشق شنا کردن شدم آب رو دوست داشتم و در اثر دیدن انیمه free دلم میخواست با آب دوست بشم(جوگیر بودم میفهمی؟!XDDDD)خوب آره من عاشق شنا شدم خیلی شنا کردن و دوست داشتم و وقتی از کلاس شنا برمیگشتم با اینکه خسته بودم ولی خوشحال بودم و انرژی داشتم و یه لبخند گوشه لبم بود:))من در طول رفتن به کلاس با مشکلات زیادی روبرو شدم..یکیش به طور مثال شهریه زیادش بود و اینکه بابام میگفت نمیخواد بری:/و من پای رفتن به کلاسم موندم و ازش دفاع کردم و با قاطعیت گفتم میخوام برم حتی اگه شده خودم پول کلاسمو بدم..یا مثلا چند جلسه پشت سر هم معلم شنامون کلاسو تعطیل کرد و مامان بابام میگفتن معلمتو عوض کن ولی من فقط به خاطر همکلاسیام موندم توی همون کلاس چون باهاشون بهم خوش میگذشت:)
اون سال تابستون تموم شد من به کلاسم ادامه دادم تا دی ماه امسال..آره زمان طولانی ای بود اولین بار بود یه ورزش رو اینقد ادامه میدادم..فقط هم به یه دلیل ادامش دادم..این که عاشق شنا کردن بودم^^ولی دی که شد معلم شنام استفا داد و خوب باید با یه معلم دیگه کار میکردم..هی نرفت مامانم ثبت نام کنتم تا زمان کرونا شد!خوب کرونا شد و دیگه نه از استخر خبری بود نه کلاسی..دلم برای شنا کردن واقعا تنگ شده..برای زمانایی که با بچه ها سرمونو میکردیم زیر آب بعد هر کی بیشتر زیر اب نفس میکشید..خیس کردن همدیگه..پشتک زدن توی آب...و خیلی چیزهای دیگه..دلم تنگ شده برای دوباره شیرجه زدن توی اب برای شنا کردن و دوست شدنم با اب
اما میخواستم یه چیز دیگه بگم با اینهمه نوشتن!مامانم یه دفعه با دو تا کادو اومد! برای روز عید..خوب و از ظاهر کادو کاملا میشد فهمید کتابه..بازش کردم پشت کتاب رو خوندم..در مورد چی بود؟دختری که زندگیش شنا کردنه!خیلی ذوق کردم خیلی..توی دوارنی که دلم برای شنا کردن تنگ شده فکر کنم بتونه تسکینم بده:))
خوب اسم کتاب وزن ابه و از نشر هوپاست^^دوست داشتنی به نظر میرسه^^هنوزم ذوق مرگم*-*وقتی خوندمش یه معرفی براش میذارم:)
پ.ن:همین الان که داشتم مینوشتم پستو یه دفعه یه مارمولک با یه دم دراز اومد تو اتاقم و من مامان مامان گویان از اتاق رفتم بیرون و وقتی بابام اومد مسلما مارمولکه برای ضایع کردن من نیومد بیرون که:/
پ.ن:صدای ترق ترق میاد^^فشفه دارن میزنن به مناسب عید:)عیدتون مبارک*-*
پ.ن:یه سری ها گفتن فونت پست هات خیلی کوچیکه بزرگش کردم چطوره؟