هایی((:
من اومدم دوباره زر بزنم((=
دیروز بعد از اینکه پستمو گذاشتم رفتیم خوه مامان بزرگم
مامان بزرگم تنهاست و هر روز یکی از خاله ها و دایی هام میره پیشش میخوابه دیروز هم باید ما میرفتیم
امروز توی خونه مامان بزرگم نشسته بودم و داشتم با گوشی مامانم کار میکرد یه دفعه گوشی زنگ خورد حالا کی بود؟من!!!
چطور من میتونم باشم وقتی خودم داشتم با گوشی مامانم کار میکردم!!!رفتم گوشی رو دادم به مامانم
-جریان چیه؟
+یادته سیمکارتتو گذاشتیم روی دزدگیر؟
-آره..خوب؟
+الان دزد اومده و دزد گیر داره با سیمکارتت زنگ میزنه به ما!!
هاع؟چی؟دزد؟خداوکیلی دزد اومده؟واهااااااااااااااااااااااای لپ تاپم روی تختمه حتما بردنش:(حالا چطوری پست بزارم؟تازه وبمو شروع کرده بودم:(تازه گوشواره هامم روی میزم همینجوری افتادن
سریع آماده شدیم رفتیم خونه تا همه چی رو نبردن
توی راه کلی خودخوری کردم
-چرا لپ تاپت همینطوری رو تختت گذاشتی رفتی؟
+آخه همیشه اونجا میزارمش(هق هق)
-باید قایمش میکردی خوب
+من چمیدونستم قراره دزد بیاد:(
-خوب حالا چرا گوشواره هاتو همونجوری ول کردی؟
+حوصله نداشتم بپوشمشون
-به خاطر همین گشادیته اگه اینقد گشاد نبودی الان گوشواره هاتو نمیبردن
+آخهT_T
گفتگوی منو و فرشته مهربونم:"(
رسیدیم خونه و با ترس و لرز رفتیم داخل خونه بابام اول رفت داخل و علامت صلح داد
رفتیم توی خونه رو و همه جا رو بررسی کردیم ولی هیچ چیز تغییر نکرده بود و دزدی در کار نبود در واقع جریان این بود که برق قطع و وصل شده بود و دزدگیرمون دیوونه شده بود برای همین به همه زنگ زد بودXD
پ.ن:چند وقته خواب هام خیلی بدجورن یا دارم توشون زار میزنم یا گروگان گرفته شدم امروز صبح هم خواب یه نفرو دیده بودم که توی عمرم بهش فکر نکرده بودم-__-آخه چرا؟
پ.ن:منو دوستم یه وب انیمه ای زدیم ممنون میشم دنبالمون کنید:)اینم آیدیشOtaco-area.blog.ir
پ.ن:چرا اینقد گرمه؟-___-آب شدم
پ.ن:چرا باید اینقد آبمیوه ها بد مزه باشن که بعد از خوردنشون حالت تهوع بگیرم:-:
پ.ن:خداروشکر لپ تاپو نبردن وگرنه باید با گوشی پست میزاشتمXD